فاصله ایران در شرق و ایران در غرب خطرناک شده است

جنبش سبز، یک پرچم است که در جلو جنبش مردم حرکت می کند، تفاوت دیگری با جنبش مردم ندارد

جنبش سبز و جنبش مردم شعور غریزی و شعور آموخته دارد

جنبش سبز و مردم با هم بده بستان خانوادگی دارند

جنبش مردم، گزینه ی رهبری ندارد

جنبش سبز گزینه ی رهبری دارد

جنبش مردم نیاز دارد در چهره های رهبری جنبش سبز شریک شود و خود را با تجمعات جنبش سبز ترکیب کند تا ما بیشمار باشیم

مردم داخل باید به امکانات مردم خارج واقع بینانه نگاه کنند و لیست نیازمندی ها را همراه با توضیح در مورد اتفاقات داخل بنویسند. مردم خارج باید به لیست نیازمندی های مردم داخل توجه کنند و اتفاقات را با توضیح مردم داخل تحلیل کنند و به جای گریه کردن برای داخل و تماشای سینمای آنلاین، با راهکاری که داخلی ها می دهند، «کاری» بکنند که ضرورت دارد

تفاوت بین جنبش سبز و جنبش مردم، به مردم داخل مربوط است، به مردم خارج مربوط نیست

مردم خارج چیزهایی را نمی دانند که دانستش برای خرابکاری نکردن در مسیر جنبش، حیاتی است، اما راهی برای دانستنش به جز از طریق «توضیح و تشریح» مردم داخل نیست، مردم داخل هم این روزها سرشان سخت شلوغ است

اما مردم داخل چکار باید بکنند که از بعد از انتخابات تا حالا نکرده اند؟ از روی نقشه هم نمی شود اینقدر دقیق به چپ و راست پیچید

5 دیدگاه برای «فاصله ایران در شرق و ایران در غرب خطرناک شده است»

  1. این نگرانی و دغدغه ی همیشه گی ی من ئه. این که آیا اشخاص ی که اون طرف اند اصلا» متوجه هستند که این جا چی شده، چه اتفاقی داره می افته و مهم تر از همه : چه اتفاقاتی نمی تونه بیافته.
    متاسفانه،به نظرم اکثرا» اون طرفی ها نمی پذیرن یا نمی خوان بپذیرن که برخی ظرفیت ها این جا وجود نداره-دست کم فعلا»-.این قضیه حتا در مورد بعضی که تا همین اواخر این جا بودند و تازه از ایران رفتن هم صادق ئه گاهی.(شاید از دور می شه غیر مسئولانه تر، غیر واقعی تر یا رادیکال تر نظر داد.)

    به هر حال هستند کسانی که از این جا برای دوستانی که اون جا هستند گزارش بدن اوضاع رو.

    اما این روز ها، اون چه می بینم بیش تر مشغولیت دوستان مقیم خارجم هست تا آدم های این طرف.ساقی عزیزم، خودت نسبت به چند ماه پیش چه قدر سرت شلوغ تر شده؟

  2. جنبش سبز که مثلا موسوی خودشو سردسته اش کرده راه به جایی نمی بره.چون او هم یکی دیگه از همون آشغالهای جمهوری اسلامیه.راه نجات ایران یک حکومت سکولار وعاری از این آشغال هاست.

  3. آقا جان من میگم ایرانیهای خارج نشین که حدود 5 ملیون نفر میشن یک «کمیته نجات میهن» تشکیل بدن و برای مدتی که لازم هست با همدیگر متحد بشن، صرف نظر از عقاید و مسلک های سیاسی و پایگا ههای طبقایتی شان. از کمونست طرفدار جنگ مسلحانه تا امام فلان مسجد در واشنگتن که معتقد هست که این سیستمی که در ایران سر کار هست نمیتواند کاری برای مردم بکند و بایستی کسانی که دلسوز هستند سر کار بیایند. رؤیا پردازانه ممکن است به نظر برسد اما من شخصاً تجربه چنین با هم بودنی را داشته ام و در کمال تعجب دیدم که میشود برای مدتی کوتاه آدمهای مختلف اختلافات خود را کنار بگذارند. البته که میتوان این طرح اولیه را کمی دقیق تر نمود و ایراد ها را برطرف کرد. اما مخرج مشترک این اشتراک میتواند این چند مورد باشد:
    1- توافق بر سر این که این سیستم بایستی تغییر کند.
    2- 5 ملیون نفر از خارج میتوانند به طور مسالمت آمیز با فشاری که وارد میکنند سیسستم را تغییر دهند.
    3- بعد از تغییر سیستم بایستی با روش های مسالمت آمیز به سیستمی جدید دست یافت.

  4. باز اینجا که آمدم دیدم یکسری جمله سازی های صفحه پرکن چندان که سابق می دیدم آورده اند، و البته در میانشان جرقه های نگاهی که در پی کشف رابطه های کارساز است نیز به چشم می خورد اما این نگاه بسی شک آلود و وهمآلود و به گمان من اقلاً در این مقاله در زمینه و زاویه ای محدود می نگرد . فکر می کنم نویسندۀ این سطور باید در پی برخورد جدیدی باشد که زمینۀ درک و دریافت تعصب آمیز و بیمارگونۀ آن تا جای ممکن از میان برود و بیشتر چاره جو باشد، خصوصاً در یاد کردن از جنبش سبز و جنبش مردم که به راستی یکی ست. نظر مطرح شده در مورد آقای مخملباف هم خالی از این کیفیات گفته شده و خالی از غرض ورزی نیست، البته نه به این معنی که من با رویۀ اقای مخملباف لزوماً موافقت نظری یا عملی داشته باشم، اما در مورد افشاگری هایش موافق با کردۀ وی موافق است و این نگاه اطرافیان است که باید در مواقع لازم چاره جوی تر باشد.

بیان دیدگاه