همین شما یک تنه شرق معظم را از پای انداختید؟

 باورهای من متفاوت با شرق است. اگر شرق می خواست در ارتباط با فرهنگ با من مصاحبه کند قبول نمی کردم. فرهنگ، خود را تبدیل به محل عمل کرده است به گفتگو پا نمی دهد.  اما موضوع مصاحبه ادبیات بود. باورهای ما در ادبیات هم با هم متفاوت است اما ادبیات هنوز محل گفتگو باقی مانده است. امکان بحث و توضیح می دهد.  من عقایدم را در جواب پرسش های مطرح شده، در مورد شعر خودم و شاعری که من هستم، توضیح دادم. احتمال می دادم نظری که من در موارد مورد بحث در مصاحبه داده بودم در هفته ی بعد در همان روزنامه توسط همان خبرنگار، یا نویسندگان دیگر نقد بشود، که این کاری است معمول. نظری مطرح می شود و نقد می شود. روزنامه ی شرق، با من، به عنوان شاعر گفتگو کرده است و نظر من را در مورد زبان زنانه به چالش کشیده است. من توضیح داده ام. اگر شرق معظم را فرهنگ حاکم بر مطبوعات ایران تعطیل نکرده بود چه بسا که این روزنامه امکان نقد نظریات مرا در صفحات خود برای نویسندگان و خوانندگانش ایجاد می کرد و در نتیجه واویلای زیادی به جا نمی ماند.

خبرنگار شرق سؤالی خارج از محدوده ی ادبیات به دست من ندادند که حاکی از آشنایی ایشان با ساقی قهرمان بیرون از محدوده ی ادبیات باشد. آنچنان که عادت ادبیات ایران و تاریخ ادبیات ایران است، ایما و اشاره مسلط بر ادبیات ما است، با تکیه بر همین، آنچه خبرنگار شرق از شعر من دریافت کرده و در سؤال ها مطرح کرد، شیوه ی استفاده از تکنیک های زبانی است. ایشان نمی توانسته اند آشنایی با دیگر زبان های ساقی قهرمان داشته باشند. این عدم آشنایی باز به محدودیت رسانه های داخلی ایران برمی گردد. شاید اگر منابع بیشتری در رسانه های داخلی در مورد چهره های خارج از ایران موجود می بود، این خبرنگار پرکار جوان آنقدر با چهره هایی نظیر من آشنا شده بود که علاقه ای به کارشان نشان ندهد. خبرنگاری که به قول یکی از خبرگزاران در یک هفته با چند شاعر و نویسنده مصاحبه می کند به ندرت فرصت کسب اطلاع دقیق از جزئیات زندگی خصوصی و حوزه های گوناگون زندگی آن اسم ها پیدا می کند، در غالب مواقع آنچه در دست دارد یک اسم است که احتمالا از اسم دیگری به گوشش رسیده و تعدادی شعر.  آن اسم ها و آن تعداد شعرها را در معرض سؤال قرار می دهد. خبرنگار شرق در همه ی سؤال ها از زبان و از تکنیک پرسیده است. با اینکه در یکی از سؤال ها عنوان کردند که طبق شنیده های ایشان ساقی قهرمان شاعری اخلاق گرا است، برداشت من این بود که برای ایشان هیچ چیز به جز همان زبان و تکنیک که ابزار سروده شدن آن شعرها بوده است اهمیت نداشته و این باعث دلگیری من بود. حتی به فکر من رسید که در یکی از جواب ها به ایشان بگویم که من خارج از شعرم هم هستم، اما فکر کردم برای ایشان اهمیتی ندارد و بهتر است به همان تکنیک بپردازند. 

شرق تعطیل شد. به گمان من شرق معظم را قانون سانسور از پای در آورد. بنا به شرایط محیطی خودم،از تعطیل شرق متعجب شدم. چرا شرق را باز نگذاشتند تا امکان به چالش کشیدن نظر و شیوه ی تفکر را داشته باشد؟ از طرف دیگر، در جواب به کامنتی که در وبلاگ من گذاشته شده و از ذهن خیلی ها گذشته است:

همین شما یک تنه شرق معظم را از پای انداختید؟

 همین من یک تنه.

اما زیاد یک تنه نبودم. واقعیت این است که همراه من منطقی حرکت می کند که می تواند. 

با وجود این، قصد از پای انداختن نداشتم. برای من امکان حیات در کنار شرق موجود است، نیازی به از پای انداختن شرق برای ادامه ی خودم نداشتم. به آزادی بیان معتقدم و در جایی ایستاده ام که  امکان و آزادی آن را دارم که احترام شرق را رعایت کنم. از تعطیل شرق متأسفم. این را هم می دانم که مطبوعاتی برای بسته شدن نمانده و طبق هر قاعده ای از حالا به بعد باید باز شوند.

در خبر بازتاب آمده است که من همجنسگرایم. توضیح دقیق نام گرایش من لازم نیست، من همجنسگرایم. اما من همه ی همجنسگراها نیستم. همه ی همجنسگراها شبیه من نیستند. همجنسگراها مانند دگرجنسگرایان دارای عقاید و افکار گوناگون و متعلق به  کلاس و طبقه های مختلف اجتماعی و پیرو مذاهب گوناگون اند. آنچه اهمیت دارد شناختن همجنسگرایی به عنوان یک گرایش است و احترام به حقوق افرادی که در کنار هر آن چه هستند همجنسگرا هم هستند. مصاحبه کننده ی روزنامه ی شرق متأسفانه آنقدر از همجنسگرایی بی خبرند که نمی دانند سن افراد در گرایش جنسی ایشان تأثیری ندارد و مادر دو فرزند بودن مغایرتی با همجنسگرا بودن نمی تواند داشته باشد.

در جواب به جمله ای در خبری که گفته است من ترویج همجنسگرایی می کنم، باید بگویم همجنسگرایی را نمی شود ترویج کرد همانطور که رنگ پوست افراد را نمی شود ترویج کرد. آنچه می شود کرد روشنگری در مقوله ی همجنسگرایی است. این روشنگری در آن مصاحبه انجام نشد چون ارتباطی با آن مصاحبه نداشت.

 در مورد اخلاق ساقی قهرمان باید بگویم در هر جایی که  چارچوب های اخلاقی نظیر آنچه کیهان دارد، قرار دارد، من درست در نقطه ی مقابل آن نشسته ام.    

38 دیدگاه برای «همین شما یک تنه شرق معظم را از پای انداختید؟»

  1. سلام خانم ساقی
    شعرهای شما را خواندم. بد نبود ولی در حدی نبود که روزنامه شرق بخواهد با شما مصاحبه کند.در هر صورت این باعث تعطیلی مهمترین روزنامه خبر رسان حال حاضر ایران شد که وزنه مهم در انتخابات اتی بود و این باعث تغیر اینده سیاسی ایران خواهد شد که متاسفم

  2. آقای امیر علی

    من هم متأسفم. البته حتما می دانید که از تاریخ دقیق انتخابات خبر نداشتم وگرنه امکان نداشت قبول کنم با هیچ روزنامه ای در ایران مصاحبه کنم و باعث تغییر این مسیر بشوم. در آینده با دقت بیشتری جریانات داخل کشور را دنبال می کنم. متأسفم از صمیم قلب.

  3. شاید از شعرها و نوشته هایتان خوشم نیاید که ابته هنوز نتیجه ندارم چون همه را که نخوانده ام اما به خودم حق نمی دهم که با توجه به همجنسگرا بودنتان در مورد شما قضاوت کنم. این حق را نه من و نه سایر افرادی دارند که این چند روز بی مهابا به شما تاختند.
    ایران و ایرانی در کنار خروار خروار صفت خوبی که به آنها نسبت داده می شود، چند مشکل گنده هم دارند که یکی از آنها داشتن حق قضاوت درباره زندگی شخصی سایرین است.
    دوستان یک سوزن به خودتان اول فراموش نشود!

  4. خانم قهرمان
    سلام. تعطیلی روزنامه شرق هر چند به بهانه مصاحبه با شما بود اما هیچ مسئولیتی برای شما ندارد. به نظرم این نوعی خود بزرگ بینی است که تصور کنید این مصاحبه شما بود که موجب شد روزنامه شرق توقیف شود. روزنامه شرق می توانست به هر بهانه ای توقیف شود مانند چاپ عکس های مستهجن. (و در این صورت زنان برهنه موضوع عکس نمی توانستند ادعاهای روشنفکرانه و پر مدعا برای اینکه آنان دلیل توقیف بوده اند داشته باشند. ) به هر صورت اما این مطلب بهانه ای شد که من در اینترنت به دنبال «قهرمان»ی که «یک تنه» موجب تعطیلی تنها روزنامه خواندنی این سرزمین شود بگردم. پیدا کردنتان ساده بود و چون تشنه شعر و مخصوصاً شعر نو ام و از طرفی مکاتب پست مدرن را هم دنبال می کنم شعرتان را خواندم. هر چند در این مقال فرصت نقد نیست و اگر هم بود من چندان منتقد سزاواری نیستم اما از ذهن یک خواننده (ی شاید دقیق) نظرم در خصوص ساقی قهرمان این است که او «ساقی» هست اما «قهرمان» نه. ساقی که امروز نامی است برای «زنان» در قدیم به افرادی اطلاق می شد که وظیفه شان مهیا کردن بساط شاد خواری مردمان و اغلب «مردان» بوده است. آنان بدون در نظر گرفتن آنکه (یا حتی آن چه) که خدمت می خواسته در قبال ثمن معین خدمت می کرده اند. اینان در سرزمینی که سایه سیاه تندرهای تقدیر ابرهای اندوه را پر بار کرده بود و سرشک مردمانش چون باران بهاری به بار بوده قبله چه جانها شده بودند که «گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند … » اما در نهایت چه بودند؟ ساقی. هر چند سیم ساق. اما قهرمان … قهرمان نیستی. چرا که از میان آن کسان که برای شاد خواری جام از ساقیان طلب داشتند اندکی جام را بر خاک خالی کردند و به راهی دیگر تن دادند. راه آنان سخت بوده و هست. قهرمانان تنها و «یک تنه» چراغی به دست و چراغی در برابر به جنگ تباهی رفتند. تباهی هر چند آن چیزی نیست که تو از او دل زق زده می شوی اما آن چیزی است که دلزق زدگی یکی از راه های منتهی به آن است. تو شیطانِ پرستنده ی آن تباهی هستی . تباهی ای که تا هست مبارزه هست و قهرمانانی این سو هستند که جام ساقیان را بر زمین ریخته و تا در تنشان رمقی هست با سحر کلامشان به یاوه های شیاطین می تازند. شیاطینی که از جنس ساقی اند یا ملا.
    بدرود.

  5. نکته دیگری در نوشته هایت بود که نتوانستم خودم را به خاموشی در برابر آن وادار کنم. گفتی » همجنسگرائی را نمی شود ترویج کرد همچنان که رنگ پوست را …» به راستی چند نفر در دنیا یافت می شود که این یاوه ها را محمل نینگارد؟ خانم قهرمان رنگ پوست را نمی شود ترویج کرد چون همانند میلیون ها خصیصه دیگر از جنس تنوعی است که در موجودات هست. اما همجنسگرائی یک انحراف است که اگر دلیلی برای نابودی آن نباشد برای محدودیتش هزاران دلیل هست. همانند آنکه بشر مجبور است به حکم اندیشه پاک با خشونت و تمام مظاهر آن مبارزه کند. مانع از ترویج آن گردد و آن را تا حد امکان محدود کند. انسان ها می توانند خشن باشند و به دلیل طبیعت خشن نمی توان کسی را بازداشت کرد اما انسان هایی که خشونت را بروز دهند و حتی ترویج کنند و طبیعت انسانی را از جوامع انسان ها دور می کنند مستوجب بازداشت و حبس و تحدیدند. حرفهای تو مرا به یاد یاوه هایی می اندازد که مروجین اسلام می گویند. آن ها هم دستوراتی که انسان ها را به مرگ همدگر می خواند را مقدس شمرده و آن را صرفاً برای پاک ساختن انسان ها می دانند. منطق شما منطق جالبی است که می تواند برای خردسالان عقلی شنیدنی باشد.

  6. با عرض سلام
    1-ترکیب اضافی «شاعر همجنس گرا»ترکیب اضافی پارادوکسیکال نیست به این معنا که مجموعه شاعران و مجموعه همجنسگرایان متباین نیستند….شاعر همجنسگرا مصادیقی دارد وباید هم داشته باشد.
    2-زیستن در سایه یک منش جنسی تا جایی که هستنده آن منش را به نرم(=هنجار) بدل نکنند -که در این صورت هرکه از این نرم خارج باشد البته موصوف به صفت «منحرف»میشود- عین فردگرایی است.اگر منش جنسی را مثال اعلایی (بخوانید پارادایمی)نباشد-که نیست- ترجیه هر منش جنسی بر منشی دیگر ترجیهی «بلا مرجح» خواهد بود….به زبان دیگر یا هنجار جنسی وجود ندارد یا «هنجارهای جنسی» داریم که توفیق هریک بر دیگری به نحو تجویزی(prescriptive) بی معناست و صرفآ به کار مقام توصیف(description)می آید.
    3- چه هنجار جنسی را بلا مصداق بدانیم وچه «هنجار های جنسی» داشته باشیم خانم قهرمان حق دارد فارغ از پیامدی که هر رسانه ای را تهدید والبته تحدید میکند با رسانه ی مورد نظرش مصا حبه کند همچنان که یک دگرجنس گرا چنین حقی دارد مگر کسی به لحاظ برتری عددی دگرجنسگراها آنها را واجد حق بیشتری بداند که باید به او یادآوری کرد که برتری عددی ارتباطی به صدق(truth) ندارد.

    کاوه

  7. نه خانم قهرمان عزیز! چرا باید «در آینده با دقت بیشتری جریانات داخل کشور را دنبال» کنید؟ چه گلی به سر ما که سال‌هاست این وقایع را دنبال می‌کنیم و دنبال‌مان می‌کنند زده‌اند که حالا شما هم می‌خواهید دنبال کنید؟ دنبال هم که بکنید،‌ تازه دنبال‌تان هم که نکنند،‌ دست بالا می‌شوید «بانویی ۵۰ ساله با دو فرزند». این را کسی گفته که مثلا قرار بوده، بعد از دنبال کردن‌های مدید، شما را خوب بشناسد و خوب‌تر بشناساند!
    این نوشته‌تان را بدهید به دست گروهی از داخلی‌ها. سر در نمی‌آورند. می‌دانید چرا؟ چون منطقی‌ست؛ آرام است؛ موقر است؛ انسانی‌ست. و ما سال‌هاست بر اثر دنبال کردن‌ها و دنبال‌شدن‌ها از منطق می‌آشوبیم؛ آرام را در پرخاش می‌جوییم؛ وقارمان انچوچک بازی فلان ملا شده؛ از انسانیت هم خواهشا نپرسید.
    نه خانم قهرمان عزیز! دنبال نکنید. همین طور بمانید. بگذارید گاهی از سر اتفاق نامی بشنویم و حیرت زده با خود بگوییم عجب! هنوز هم دایناسورهایی هستند که انسانند.

  8. در روزگاري كه همجنسگرايي , خصلت طبيعي و بي اخلاقي , اخلاق و كورتاژ حق زنان خوانده ميشود مسلما ساقي ها نيز قهرمان ميشوند و عاقل ها هم ديوانه و بي منطق به حساب مي آيند.

  9. اگه بهم بگن همجنس باز یا کونی هیچ بدم نمیاد. تازه حالم میکنم!
    هرکی بخواد نمیتونه منو بکنه، من با هرکی بخوام میخوابم.
    حتی به بعضی ها پول هم دادم تا باهام بخوابن. واسه اینکه باهاشون حال کرده بودم و دوست داشتم زیرشون باشم.
    گند تو این مملکت بزنن

  10. ساقي عزيز هر از چند گاهي كثافت تعصب وتحجر از يكي از چشمه هاي زلال بهشتيشان فوران ميكند و مزين جمال مطلقان متنافي ميشود.نه شرق انقدر مهم است و نه سينه زنانش كه دير پائي است ننگشان دامن گير انسانيت ايران شده.

  11. ساقی عزیز!

    تو فقط بهانه ای شده ای برای این تعطیلی، اگر این مصاحبه انجام نمی شد، بالاخره یک کس دیگری را پیدا می کردند برای بهانه سازی. گراناز و بهزاد و هر کس دیگری شاید. سبیل طلا حرف قشنگی زده: این ها می خواستند بشاشند به داروخانه الکی نداشتن نفت را بهانه کرده اند.

    در این میان گاو گندچاله دهان هایی مثل علیرضا امینی هستند که عقب افتادگی تاریخی و فرهنگی خود را بعنوان نظر و عقیده اینجا مطرح می کنند و بر خریت خود هم اصرار دارند. همنجسگرایی و دو جنسگرایی و هر «گرایی» دیگر در خود ایران هم دیگر دارد عادی می شود. حالا اگر در ایران حرفش را نمی زنند دلیل نمی شود که وجود ندارد. آنها که سرشان مستقیم رو به آسمان است و فقط مستقیم را می بینند هر جهت دیگری را انحراف تلقی می کنند.

    درود بر شما و شعرها و اندیشه هاتان.
    در ضمن ما با هم در دفتر سپیدار یک ملاقات چند دقیقه ای داشته ایم، سال دوهزار گمانم. به ساسان سلام مبسوط برسان.

  12. مدعیان شرم و اخلاق چنان در این یادداشت گاه شخصی صف بسته اند که گویا هریک از همسرانشان همجنس گرا از آب در آمده اند و ایشان را از همخوابگی بی روحشان تا ابد محروم کرده اند. متاسفم که موجوداتی هستید بس بیمار و نفی کننده هر شی ء مربوط به همان همخوابگی رقت انگیز!
    ساقی قهرمان قهرمان است چون هر آنچه در وجودش می گذرد را بیان می کند قهرمان است چون درد زنانگی دارد و قهرمان است چون یک یک این جماعت شتر سوار زن زنده به گور کن را عاشقانه می بوسد!

  13. همانطور که می دانید متاسفانه دانش اجتماعی جامعه ما هنوز به آن مرحله نرسیده تابهتر از این ها مسئله «دگر باش جنسی» را درک وهضم کند. شما ها ناراحت نباشید. با صبر و تحمل مبارزه خود را به پیش ببرید. من فکر می کنم ، وظیفه همه وبلاگ نویس ها این است که مشکلات و خواسته های شما ها را مرتبا مطرح بکنند تا موضع از حالت بسته و ممنوع خارج شده و مورد بحث و ارزیابی علنی قرار گیرد. من وظیفه انسانی، اجتماعی خودم می دانم تا مسائل و مشکلات شما ها را در وبلاگم مرتبامطرح بکنم.باید فضا کهنه را شکست و موضوع را به طور علنی در جامعه مطرح کرده و به چاره جوئی آن پرداخت. موفق باشید.معلم سابق دبیرستان های تهران.

  14. خانم قهرمان عزيز!
    من بعد از قائله روزنامه شرق با شما آشنا شدم و حيف كه چه دير آشنا شدم!
    بي اجازه وبلاگ شما را لينك دادم؛ و اينكه به ولاگ من هم سر بزنيد؛ گاهي شعري يا داستاني مي نويسم …
    (گل)

  15. به‌قول كرماني‌ها ْاي كاش به كراي خر مي‌ارزيدي بارّ. . ولي واقعاً اين خانم شاعر است؟ داستان‌نويس است؟ منتقد ادبي است؟ من كه هر چه در گوگل جستجو كردم مصداق به درد بخوري براي شاعر و… بودن اين زن پيدا نكردم. بله كسي به پايين تنه و گرفتاري‌های رختخوابیه اين زن كاري ندارد . مسئله اين است كه امكانات ادبي يك روزنامه تاوان كسي و موضوعي را مي‌دهد كه اصلاً ربطي به ادبيات ندارد. يعني ْاي كاش به كراي خر مي‌ارزيدي بارّ

  16. مزخرف تر از شما ها هم پیدا میشه ؟ گنداب تمام وجودتان را گرفته که جز بغیر اتش پاک نگردد/

  17. همجنسگرائی را نمی شود ترویج کرد همچنان که رنگ پوست را ؟؟ فکر کنم شما نه معني رنگ پوست را فهميده ايد و نه معني همجنسگرايي را ! ميدونين به نظر من همجنس گراها اصلا جنسيتي ندارند.. شايد يکجور پرتي (باکسره) روزگار هستند که جنسيت را هم نفهميده اند پس بيشتر از يک رواني يا مريض سرطاني قابل ترحم و دلسوزي هستند چون جنس مخالف را توهم فهميده اند. درهرحال امثال بيمارهايي چون شما اهميتي براي عموم مردم ايران ندارند و شايد دل چند بيمار هم جنستان را بدرد آورده و يا چند شيپور منتظر بهانه را به توحش واداريد اما زياد احساس مهم بودن برايتان دست ندهد چون هرچه باشيد نه شعر ميفهميد و نه مفهوم شعر را خواهيد فهميد و نه چرندياتتان شعر است. فکر نکنم دوتا شاعر درست حسابي هم تاييدتان کنند. ضمنا من اين صحبت ها را نه از در کنايه يا بي ادبي يا زيرسوال بردن گفتم بلکه هرچه گفتم عين حقيقت و سخن حق بود. درهرحال متاسفم روزنامه حرفه اي مثل شرق با مصاحبه کوتوله اي مثل شما بسته شد.

  18. حس می کنم «بیانیه ی ساقی قهرمان» دیر و دور از راه رسیده است، کم است.

    شاید چون درباره ی ساقی قهرمان است و بس.

  19. سلام خانم ساقی!
    اگر چه تعطیلی شرق ضربه بزرگی در شرایط فعلی ایران محسوب می‌شود ولی من شخصا به هیچ عنوان شما را در این زمینه مقصر نمی‌دانم. شرق را شما تعطیل نکردید، شرق را به بهانه شما تعطیل کردند.

    اگر شرق امروز به بهانه مصاحبه با شما تعطیل نمی‌شد، فردا به بهانه دیگری تعطیل می‌شد. شرق بنا نبود به انتخابات برسد.

    من از این‌که خیلی از دوستان و حتی بعضی از کارکنان روزنامه شرق نسبت به شما کم لطفی می‌کنند واقعا متاسفم. شما به عنوان یک «دیگرباش» به اندازه کافی مورد اهانت از سوی جامعه رشدنیافته و نابالغ قرار گرفته‌اید و بی انصافی است که بار سنگین تعطیل شدن روزنامه محبوب شرق را هم به دوش شما بیندازند.

  20. شرق را دوست داشتم و میخواندمش. اما خوشحالم که توقیف شد.وقتی صفحه ادبی آنرا آدمهای بی شعوری بگردانند که نفهمند و تشخیص ندهند که شاعر یعنی چه و که همان به نباشند. از مجموعه شعر های امثال مجموعه های ساقی در ایران بسیار است که فقط برخی از شاعرانشان آن قدر احمق هستند که چاپ اش هم میکنند. حالا از زور بی پولی است یا از طمع مشهور شدن و دک و پز در کردن. نمیدانم.

  21. درود ساقي قهرمان
    بعد از تعطيلي شرق هر كسي چيزي گفت
    منم ميگم كه چطور شرقيها شما رو نمي شناختند
    بنظرم كار بچگانه اي بود و واقعا بچگانه اي بود
    براي شما و ديدگاههاتون احترام قايلم و شما رو در جمع اين سازمان كذايي كه آرشام پارسي پور هدايت ميكند با شناختي كه از نوشته ها و شعرهاتون دارم يك تافته جدابافته ميدونم
    ديدگاه هاي شما به كنار
    ولي باز هم نميتونم باور كنم كه شرق واقعا شما رو نميشناخت اون هم توي اين زمونه اي كه …
    بدرود

  22. سلام ،

    به کامنت » یک شاعر جوان » :

    شرق هم خوشحال است که خواننده های با شعوری مثل شما را از دست داده

  23. این را به «toothgolden » میگم که این قدر در اشتباه نباش، سازمان دگرباشان را یکایک ما دگرباشانِ «اخلاق» و «ایمان» مدار و «فکر» و «فرهنگ» مدار اداره می کنیم. یکایک ما که عاشقان خودمون و سازمانمون هستیم و چه ارزشی، چه بصیرت، چه صحت و سلامت روانی رو چنین برگرفته از خلوص و یگانگی یک فرد با عقیده اش دیده اید ؟ انصافن و کجا و چند بار؟ جواب ندید هم جواب درست را می دانم.
    ایدین مختاری

  24. As an iranian mother living in america I want to tell you Shame on you, life is not just sex lady! there are other important things What your kids are doing I think about them and I am really sorry for them I think you need to see a doctor and get help I respect all people Gay or stright but you are totally sick all your words are nasty and shameful.

  25. ساقی عزیز
    امثال شما از لحاظ تاریخی کمی زود و از لحاظ جغرافیای در جایی اشتباه به دنیا آمده اند. اما همین بودن تان برای من قوت قلب است. احساس تنهایی را دور می کند. امیدوارم همیشه موفق و همیشه ساقی و همیشه قهرمان بمانی.

  26. تو مشهور شده ای
    مثل برادر حاتم طایی که شاشید توی چشمه
    اون شاشید و رفت
    اما تو وایسادی و توجیه می کنی…

  27. شما بهانه اي بيش نبوديد. قرار بود شرق متوقف بشه كه شد. حالا اگر با شما مصاحبه نمي كرد، چند روز بعد به خاطر يك بهانه ي ديگر متوقف مي شد.

  28. تپوق¬های ایرانی تیام
    هنر نزد ماست؟ و شعور و احساس و انسان؟ و حق و حقوق نزد ماست؟
    اصلاً همۀ آنچه گفته شد را درک می کنیم؟
    من فکر می کنم ما ایرانیان پیش از آنکه سخن بگوئیم، انصافاً بایستی اول از خودمان در هر نوبت بپرسیم که آیا ما با انقلابی که کردیم و با فلاکتی که بر خود روا داشته ایم، می توانیم به همین سادگی راجع به هر چیزی نظر بدهیم؟
    ما 30 سال است که انقلاب کرده ایم و لااقل بایستی 20 سال هم فکر کرده باسیم. آیا واقعاً فکر کرده ایم؟
    برخورد به ساقی قهرمان نشان می دهد- بویژه برخورد مخالفان- که منطق تفکر هنوز در حد همان انقلاب عمل می کند.
    چگونه ممکن است، پس از سی سال سرکوب و آن هم از نوع مذهبی و اسلامی آن، کسی یا جامعه ای را بخودش نیاورده باشد. چگونه ممکن است که هر روز و هر روز بارها به میلیون ها انسان در جامعه و با همین فرهنگ توهین و اجحاف روا داشت، اما ما باز هم فکر نکنیم که چرا و از کجا! و با چنین فلاکتی متوجه تشابهات خود با فرهنگ مسلط و حکومتی که این فرهنگ را نمایندگی ی می کند، نشویم، تا به فاصله ما از این فلاکت منجر شود.
    کسانی که در این میان نظر داده اند، علاوه بر بروز ساده لوحی و نسبت دادن بسته شدن شرق به ساقی قهرمان، نشان دیگری را هم که همانا دستان آماده سنگسار باشد، بالا آورده اند و چه خوش که این بار ساقی در دسترشان نبوده است.
    فرهنگی که سزاوار شنیدن صدای آزاد یک انسان نیست، روشن است که ساقی را سزاوار نداند و حالا گیریم که بسیاری با اخمی اندک. زیرا ممکن است که همین ها مدعی باشند که «نه!» ما چنین خواستی نداریم. اما اینها همان کسانی هستند، که سنگ اندازان را یاری رسانده و می رسانند.
    این درگیری، میان ما با ساقی نیست، بلکه بین ما و دیروز و امروز و آینده است. کسانی که می خواهند زندگی را در قوانین غیر انسانی و سپری شده منجمد کنند، طبعاً نه تنها ساقی را بر نمی تابند، که تا کنون میلیون ها انسان را هم با همین دلایل به قتل رسانده و یا حداقل به گوشه گوشه جهان کوچانده اند تا به خیال خود در آرامش دلخواه ترشان به مردگی و فرهنگ مردگی مسلط بر جامعه ادامه دهند.
    جامعه ما لااقل با این تپق ها بار دیگر متوجه می شود، که چقدر سخت به سنت هایش چسبیده، و چه ناچور مذهب از در سنت دوباره خوره آزادی انسان می شود.

  29. به نظرمن ما به يك بيماري و مرضي بزرگ مبتلاييم كه ريشه در اعماق وجوديمان دارد و شايد در باورمان پرورانده اند و ناخواسته و يا خواسته ان را برگ و بال ميدهيم
    براستي ايا بيان يك عقيده و نظر انچنان تاب تحمل از ما ميبرد كه خود قاضي ميشويم و حكم ميدهيم و مجازات ميكنيم؟
    من كاري ندارم كه ايا اشعار شما با سليقه و ذوق من متناسب است يا نه؟ من فقط ميگم انقدر بايد دركمان بالا باشد كه با منطق نشست و استدلال كرد
    بهرحال از شنيدن اشعار شما احساسات اسلاميم!!( مثل دوستان سانسوريم ) طقيان نكرد هرجند كه زياد هم مطابق ميلم نبود.
    باسپاس

  30. من هم از بسته شدن روزنامه شرق که تنها روزنامه ای بود که به مباحثی جز سیاست می پرداخت و جوان پسند بود ناراحت شدم.
    اما چه می توان کرد این رویه کشور ماست اما این اتفاق مزایایی برای من داشت:
    من دوباره شروع به خواندن وبلاگها کردم و با ساقی قهرمان هم آشنا شدم که بنظر من داستانهای کوتاه زیبایی می نویسد. حرفهایی می زند که ذهن زنان و یکسری از مردان را مشغول کرده است.
    در مورد همجنسگرایی هم نظری ندارم شاید چون تا حالا از نزدیک با آنها برخورد نکرده ام اما دوست دارم با آنها صحبت کنم.
    به نظرم هر کسی حق دارد به طریقه خود زندگی کند بدون اینکه تفکرش را به دیگران تحمیل کند.
    البته در ایران ما مثل یک سری همجنس باز بزرگ می شویم.
    کتاب آخر رضا قاسمی را گرفتم و چندین وبلاگ جدید را هم خواندم.
    در کل فعالیتهای اینترنتی ام را بیشتر کرده ام.

بیان دیدگاه