با توجه به اینکه این ماجرا در بین کاربران ایرانی فضای مجازی و فعالان زن و مرد واکنش هایی را ایجاد کرده تحلیل شما از این همه توجه به موضوع چیست؟
برهنگی، در وهله اول، در جوامعی مثل جامعهی ما، ترس ایجاد میکند، ترس آشکارشدگی. کسی علاقمند نیست خودش را جای شخص «برهنه شده» بگذارد، یا برهنه بشود، چون با برهنه شدن تکیهگاههای اجتماعی و فرهنگی خودش را از دست میدهد. اما وقتی دیگری برهنه میشود، برهنگی تبدیل به صحنه میشود و تماشایی میشود.
توجه داشته باشیم که اینهمه هیجانزدگی کاربران ایرانی در مواجهه با این عکسها، به خاطر شکستن «بند» نیست. در مقیاس خیلی بالا این توجه از کنجکاوی و از لذت تماشای بدن برهنه و دستیابی به پورن خانگی ریشه میگیرد. توجه خیلی از فعالان زن و مرد هم شبیه به همین است. تعداد کمی از بین کسانی که به عکسها، و به دلایل علیا برای برهنه شدن توجه کرده اند، در واقع به «بند» و به شکستن بند به عنوان یک مسالهی ریشهای اهمیت داده اند.
چون ما مساله را با توجه به وضعیت ایران بررسی میکنیم، مسالهی زیبایی علیا، نقش خیلی بزرگی را ایفا میکند. سالهاست که رژیمی که حاکم بر ایران است با هر چیزی که نشانی از زیبایی و شادی و معصومیت و زندگی دارد، با استفاده از ابزار خشونت و اهانت، میجنگد. به همین دلیل بدن برهنهی علیا نه تنها به خاطر این که برهنه است بلکه به خاطر این که زیبایی تن را تحسین میکند در این عکسها، برای جامعهی ایرانی عزیز شده است و به درستی عزیز شده است. در واقع جامعهی ایرانی در علیا، و عکسهایش، برهنگی را و زیبایی را، و جسارت انتخاب را تحسین میکند چون تمام اینها از جامعهی ایرانی با خشونت و اهانت، سلب شده است.
از طرف دیگر، جامعهی ایرانی دارد قرضهایی که سی سال است روی شانهاش سنگینی میکند را میپردازد.
سی سال پیش وقتی زنان ایرانی علیه حجاب راهپیمایی کردند تصور غالب «مردم/مردان»ی که در جبههی مقابل حزب الله بودند این بود که بیحجابی ضرورتی ندارد. به زودی معلوم شد که ضرورت انتخاب پوشاک، و ضرورت بیحجابی خیلی ریشهای تر از ضرورت نان و کار بوده، چون با آزادی تن، تن میتوانست برای به دست آوردن نان و کار مبارزه کند. اما وقتی تن محکوم به حجاب میشود نیازهایش هم محکوم به سکوت میشوند. در واقع بر خلاف تصور رایج، تن برهنه تنها یک دعوت به اورجی یا حتی دعوت به داد و ستد سکس نیست. تن برهنه مفهوم آشکار کردن صورت انسانی تن از لذت تا حق و مسوولیت را دارد.
من فکر میکنم توجه ما به عنوان جامعه ایرانی به علیا و عکسهایش، به خاطر شناخت بخشی از جامعهی ایرانی در طول سالها از ضرورت اشکارسازی چهرهی انسانی و ضرورت احترام به زیبایی و شادی در تقابل با وقاحت و کراهت و اهانت است.
فکر می کنید آیا ظرفیت مشابهی در زنان ایرانی و در جامعه ایران برای چنین اقدامی وجود دارد؟
خیلی طبیعی است که در داخل ایران زنان ایران توانایی برهنه شدن نداشته باشند. علیا در موقعیتی از آزادیهای شخصی و اجتماعی خودش استفاده میکند که حکومت در مصر هنوز صاحب تمام قدرت نیست و هنوز علیا امکان بازی و مانور دارد. اما حکومت ایران صاحب قدرت است و از زنان داخل ایران نمیتوان توقع برهنه شدن داشت.
اگر ما بخواهیم ظرفیت جامعه برای برهنه شدن زنان به عنوان نشانهای از مبارزه اجتماعی را در نظر بگیریم منطقیتر این است که به برداشتن روسری فکر کنیم. آیا جامعه ایران ظرفیت برداشتن روسری از سر خود را دارد؟ آیا زنی در ایران هست که بتواند روسریاش را بردارد و زنانی و مردانی در حمایت از حرکت خود داشته باشد تا اگر در حکومت به او حمله کرد از او دفاع کنند؟ نه. این امکان در ایران وجود ندارد.
ببینید، جامعهی ایران دچار وحشت از سرکوب شده است. مثلن اعلام میکنند که بچهی عزیز یک خانواده را قرار است اعدام کنند. همه به درد میآیند و به وحشت میافتند اما آیا به جز یک مورد در بلوچستان و یک مورد در کردستان، کسی به فکرش رسید که خانواده و جامعه برای نجات جان کسی از اعدام، می تواند خطر یک اعدام دسته جمعی را بخرد و همه حمله کنند به چوبهی دار؟
ما در موقعیتهای عادی از جان بچههامان با چنگ و دندان دفاع میکنیم، میپریم زیر ماشین که بچهمان یا برادرمان را نجات بدهیم، چرا نمیپریم روی چوبهی دار؟ چرا سرنوشتی که دولت برای بچهی ما تعیین میکند را، به عنوان خانواده یا بعنوان یک جامعه، میپذیریم؟
در وضعیت ایران، حرکتها تکرو و بی پشتوانه است. زنی که روسری اش را بردارد عمرش در نهایت یک هفته هم نخواهد بود. اگر مردم ایران حافظهی خوبی داشتند و امکان استفاده از حرکتهایی که شجاعانه محسوب میشوند را داشتند، میشد چند نفر از ما داوطلب بشویم بیایم ایران «لخت بشیم بمیریم» تا گوشهی دیواری را شکسته باشیم. مساله این نیست که ایا ظرفیت مشابه برای برهنه شدن زنان ایرانی و در جامعهی ایران هست یا نه. مساله این است که اگر این برهنگی انجام بشود، آیا جامعهی ایران ظرفیت این را دارد که از این برهنگی برای پاره کردن حریم سرکوب دولتی استفاده کند؟ جامعهی ایرانی یک جامعه روشنفکر تجربی است. جامعهای است که از روی تجربه یاد گرفته که حجاب اجباری و حذف انتخاب، ابزار سرکوب است. یعنی جامعهی ایرانی در دانستن زیاد کم ندارد. اما از فرصتها استفاده نمیکند.
میشود امکانات برهنه شدن تن زن در خارج از محدودهی داخل ایران را با برخوردی که مردم با فریبا داودی مهاجر داشتند، بررسی کرد. فریبا، حجاب کامل از چندین لایه از روسری و چادر و دستکش و … را برمیدارد و به منتهاالیه طیف بیحجابی میرود. در عکسهای بیحجاباش، فریبا داودی در مقایسه با عکسهای با چادرش، برهنه است. نه به این معنی که لباس تناش نیست، به این معنی که تن او، خود را در معرض پوشیدگی نمیبیند.
حالات فریبا و زبان تن در این عکسها با لباسهایی که دور تنش چسبیده اند، صریح و بیپوزش اند. یعنی همان چیزی که ما با برهنگی میخواهیم به آن برسیم، صراحت و بیپوزش بودن تن در مقابل جهان.
جامعهی ایران بلافاصله فریبا داودی را نه به عنوان فرد، بلکه به عنوان همسر و مادر و مادرزن افرادی دیگر، محاکمه میکند. به او ابراز بیاعتمادی میکند. حمله میکند، سعی میکند به او اتهام سودجویی بزند. میرود نظر افراد کوچکتر خانواده را به عنوان قیم او، سوال میکند (مصاحبه با علی افشاری، داماد فریبا داودی).
آیا جامعهی ایران ظرفیت این داشت که فریبا داودی را سمبل شکستن حجاب بداند؟ ایا جامعهی ایرانی ظرفیت این را داشت که به حق انتخاب فریبا داودی نه تنها احترام بگذارد، بلکه او را پرچم بکند برای شناختن حق زن و تن برای انتخاب برهنگی(قصد مقایسه زنان مبارز آزادی انتخاب زن در سالهای اول انقلاب با فمینیستهای اسلامی را ندارم، فقط از این مثال استفاده میکنم)؟
عکسهای فریبا داودی را با عکسهای علیا مقایسه کنید. این عکسها شبیه به هماند. در این عکسها سوژه دارد به جهان میگوید تماشا کن. من به رغم تو، از حجاب تو، برهنهام. در هر دوی این عکسها تن صاحب عکس، به شناخت کافی از تن و برهنگی و پوشیدگی و صراحت و اعتماد به نفس رسیده. جامعهی ایران ظرفیت درک این برهنه شدن را در برخورد با فریبا داودی نداشت.
در عکسهای علیا، نه تنها بدن برهنه به عنوان ابژهی جنسی به نمایش گذاشته شده (با جوراب نایلن سیاه و کفش قرمز و گل سر قرمز تصویر شده)، بلکه چشم و گوش، و کس، به عنوان سه عضوی انتخاب شده اند که در زن، طبق معیارهای جامعه باید غیرفعال باشد. یا، به زبانی، در کنترل خودش نباشد. ایا جامعهی ایران، یا زنان ایران ظرفیت این را دارند که روی چشم، گوش، و کس خود کنترل شخصی داشته باشند؟ کنترل، با شناخت میآید. آیا کارکرد چشم و گوش و کس (کس، کیر، کون، دهن، دست به عنوان ابزار جنسی) برای زنان و برای جامعهی ایران روشن است؟ من میگویم، نیست.
من میگویم ما به عنوان یک جامعه هنوز با کارکرد اعضای جنسی آشنا نیستیم و بر اساس همین عدم آشنایی با جنس، و جنسیت، آشنا نیستیم، و انسان زن را در تقابل با انسان مرد میبینیم و کاربرد اعضای جنسی را در تداخل در همدیگر خلاصه میکنیم و در هر برهنگی به دنبال امکانات این تداخل میگردیم و در نتیجه گیج و در نتیجه پریشان میشویم.
علیا در مصاحبههایش از لذت تن حرف میزند. به نظر میآید که لذت تن را به عنوان زنی که قادر به انتخاب لذت است، میشناسد. به نظر میآید نقش خود و پارتنر مرد خود را در ارتباط با تنهاشان، نقش فعال و غیرفعال نمیبیند. من فکر میکنم برهنگی زن در ایران، بلافاصله و به اشتباه، حتی در ذهن خودش، با نقش او در ارتباط جنسی، در ارتباط جنسی با کل جامعه، پیوند میخورد و به همین دلیل، تن اش دچار یک گویش اشتباه میشود.
یعنی، من فکر میکنم اگر شما امکان این ظرفیت را در جامعهی ایرانی و بین زنان ایرانی بررسی میکنید خوب است به این هم نگاه کنید که همهی مساله، شجاعت نیست. شناخت هم لازم است.
شما خودتان تجربه تقریبا مشابهی داشتید…واکنشها نسبت به شما چه بود؟ هدف شما چه بود؟
من به ندرت برخوردی را با خودم دیده ام که معمولن با زنهای دگرجنسگرا میشود، یعنی ظرفیت دوستداشتنی بودن یا خواستنی بودن یا معشوق بودن، چه به عنوان شخص و چه به عنوان عکس را نداشته ام بنابراین برخوردی که با من میشود برخورد جامعه با زنی که قرار است معشوق یا خواهرمادر جامعه باشد، نبوده، بنابراین به من به اندازهای که جامعه به چیزی که ناموس خودش میداند حمله میکند، حمله نشده.
با وجود این، وقتی حدود سال دو هزار و سه، عکسی که خودم از خودم در آینه گرفته بودم و مشخص بود که از کمر به بالا برهنه است را برای انتشار به وبسایتهای ایرانی فرستادم، به جز سایت اخبار روز هیچ کدام قبول نکردند آن را منتشر کنند. اخبار روز هم نه در صفحهی اول، بلکه در صفحه پشت، این عکس را همراه با داستانی از من (که خودم فرستاده بودم) منتشر کرد. و روز بعد سردبیر این سایت، خسروباقرپور، در جواب معترضین نوشت: ادبیات چیزی برای پنهان کردن ندارد. خب، در آن وبسایت، من تبدیل شدم به ادبیات، و اینطور وانمود شد که یک شخص برهنه نشده، بلکه چیزی انتزاعی است که برهنه شده. اما در واقع این ادبیات بود که با یک شخص، من، برهنه شده بود. بعد از آن من عکسهایی از خونریزی ماهانه خودم با زوم کردن دوربین روی خون و کس در وبلاگ شخصی خودم منتشر کردم. و بعد، عکسهایی از تن من که در گذر زمان چروکیده و مچاله شده بود را در این وبلاگ منتشر کردم. همین عکسها را با حمایت امیر نورمندی، عکاس ایرانی شیکاگو در د- لست گالری در شیکاگو به نمایش گذاشتیم. بخشی از عکسها روی دیوارهای گالری و بخشی از عکسها را فقط کسانی که مایل بودند از سوراخ دیوار، و روی پرده، با پاور پوینت، تماشا میکردند. عکسهای بعدی، عکس کبودیهای روی تن من بود.
تعداد بسیار زیادی کامنتهای معمول فحش و کامنتهای معمول درخواست عکس داشتم، که خب طبیعی ست، و در فضای من، هیچ اهمیتی ندارند چون من درون فضایی که به این برخورد اهمیت میدهد زندگی نمیکنم.
در کنار آن، مقدار زیادی احترام دیدهام. فکر میکنم دلیل این احترام به سادگی این است که من در داد و ستدهای معمول جامعه مردسالار شرکت ندارم. در یک مصاحبه، به خانم روزنامه نگاری در انگلیس، که از من سوال کرد: آیا شما برای آزادی جنسی مبارزه می کنید، گفتم، نه، من آزادی جنسی دارم، من برای آزادی ابراز آزادی جنسی مبارزه میکنم. آن چیزی که زنها در مقایسه با مردها، ندارند، آزادی انتخاب و آزادی عمل آشکار است. زنها در طول تاریخ هیچ وقت کمبود رابطهی جنسی نداشته اند، اما همیشه محکوم به پنهان کردن این رابطهها و پنهان کردن خواست و انتخاب خود بوده اند. من برای آزادی انتخاب و آزادی بیان تن، مبارزه میکنم.»
حالا، این بیان تن، در تن من، مخاطب دگرجنسگرا ندارد. تصور من خود من از برخوردهایی که تا بحال دیده ام این است که با من به عنوان یک غریبه رفتار شده در جامعهی ایرانی. نه به دلیل این که من در خارج از ایران هستم، بلکه به دلیل این که خارج از محدودهی فرهنگ رایج ایرانی هستم. مثلن، من خواهرمادر هیچ مردی به حساب نمیآیم. دختر و همسر هیچ مردی هم به حساب نمیآیم. جزو محدودهی آبروی هیچ کسی هم نیستم. برای همین پشت کسی از برهنه شدن من نمیلرزد.
اما آنجایی که از آلترناتیوهای گرایش جنسی و هویت جنسیتی صحبت میکنم، به من حمله میشود. آنجا من دیگر نه تنها غریبهام، دشمن هم هستم. بیشترین فحشهایی که به من داده شده برای منتشر کردن عکس برهنه از پستان و خون و کس نبوده، برای انتشار کلمات زانو و زبان و زن هم نبوده. به خاطر هویت جنسی من بوده و توضیح این واقعیت که من میتوانم از بدن زنانه و ابزار جنسی زنانهام استفاده ای غیرزنانه بکنم. اینجا، همیشه دعوا راه افتاده.
من اطمینان دارم که اگر من در مصاحبه با شرق، حرفهای خیلی اروتیک و دعوتکننده، و زیبا و جذاب میزدم، شرق تعطیل نمیشد. شرق، به این دلیل تعطیل شد، و جامعهی روشنفکری ایران به این دلیل از من با ضمیر سوم شخص مفرد اسم برد که من سیالیت جنسیت را مطرح کردم، یعنی آن خشم، خشونت دولت/جامعهی مسلط، نسبت به من/زن نبود، نسبت به آشکارسازی واقعیت وجود همجنسگرایی در متن جامعه بود.
متاسفانه، جامعه و فرهنگ ایران، انرژیاش را به بحث کردن و انتقاد کردن و یا اصلاح کردن ساقی قهرمان گذراند، در روزهایی که من عکس منتشر میکردم یا در روزهای تعطیلی شرق. بهتر بود به ضرورت آزادی انتخاب و ضروت حذف حجاب، و ضرورت آزادی مرد و زن و حق جامعه (همه افراد جامعه) بر کنترل بر تن و هویت خود میپرداخت. هر روزی که از باز کردن این گرهها عقب میمانیم، یک روز بیشتر سرکوب میشویم.
من از اولین کاری که منتشر کردم، داستان کوتاه، و کار بعدی، شعر، به تن و زن از یک زاویهی متفاوت با آن چیزی که در فرهنگ ایرانی رایج بود نگاه کردم. این تفاوت نگاه، به یک معنا، به این دلیل بود که من همجنسگرا بودم و روابط جامعهی دگرجنسگرا و زنبودگی در جامعهی دگرجنسگرا برای من «طبیعی» نبود. به همین دلیل هیچ کدام از نوشتههای من، با معیارهای عشق دگرجنسگرایانه، اروتیک نیستند. همیشه یک چیزی در متن مانع اروتیکشدن متن شده که نتیجهی همان نگاهی است که به رابطههای جامعه/فرهنگ دگرجنسگرا با تعجب با شک نگاه میکند و جزو منظرهی معمول این جامعه نمیشود. این متنها همیشه برهنه اند، اما این برهنگی، اروتیک نیست.
هدف من از منتشر کردن عکسهای خودم، در اولین باری که این عکسها را منتشر کردم، جدا شدن از کلیشهی نوشتن بود. من در متنهایی که مینوشتم، شعر و داستان کوتاه، به صورتی مینوشتم که به نظر میآمد چیزی در این متن برهنه شده. یک حجاب پاره شده. بعد، به نظر خودم رسید که من دارم پشت متن قایم میشوم. تصمیم گرفتم از روی متن، این برهنگی را ببرم توی تن خودم. و بردم. نتیجهاش خوب بود.
من فکر میکنم ما با قوانین اجتماعی مریض، باید همانجوری رفتار کنیم که با آدم بیمار رفتار میکنیم. ماسک اکسیژن را نمیشود از روی ملافه روی صورت بیمار گذاشت. چاقوی جراحی را هم نمیشود از روی حجاب وارد روابط اجتماعی کرد. مسالهی دیگری که به نظر من اهمیت داشت، و فکر میکنم به نظر علیا اهمیت ندارد، به هم ریختن کدهای زیبایی در تن و زن و چارچوب معشوقبودگی تن زن است. من در همه عکسهایم دقت میکردم که چیزی که با این معیارهای زیبایی نمیخوانند توی عکس باشد. مثل عینک گندهی ذرهبینی، کفشهای سرپایی لنگه به لنگه، صورت وق زده، پستان شل و دراز، شکم چروکیده، و چیزهایی که نشان میدهد این زیبایی به زعم فرهنگ یا برهنگی اروتیک به زعم فرهنگ نیست که قرار بوده توی عکس نشان داده شود، وضعیت طبیعی این یک آدم است که قرار بوده نشان داده شود.
از دید من، علیا، میگوید این بازی فرهنگی که جامعه با زن و با تن زن میکند، بد نیست، فقط جای بازیکنها را طوری تغییر بدهیم که زنها هم سهم ببرند. یعنی، اگر همیشه این مردها هستند که تن علیا را برهنه میکنند و میآرایند و عکسش را میگیرند، حالا خود علیا این مسوولیت را به عهده میگیرد، به خواست خودش، و با همان کدها، دقیقن همان کدها. همان قرمز و سیاه و ظریف و توری و مغموم و به شدت جوان و لاغر و آماده و رمزآلود. من فکر میکنم این خودش، حجاب است، دیوار است، انتخاب نداشتن یا محدود بودن در انتخاب است، بازیخوردن با نقشهای فرهنگی است. این دیوار باید بشکند. اگر ما در ایران علیایی داشته باشیم که فردا صبح برهنه بشود، بهتر است این کدها را هم پاره کند. هدف من پاره این کدها بود.
متن ادیت شدهی سوال و جوابهایی که بین نعیمه دوستدار و من رد و بدل شد و در گزارش مردمک استفاده شد
بیست و نه نوامبر دوهزار و یازده
دوست داشتن در حال بارگذاری...